کارگر ساده یکی از کلینیکهای بهداشتی – درمانی خصولتی میباشد که ۱۴ سال است از صبح خروسخوان تا اوایل شب مشغول نظافت سرویسهای بهداشتی متعدد و تخلیه سطلهای زباله معمولی و عفونی است.
اگرچه طی ایام سپریشده به دلیل آلودگیهای محیطی و کاری که به عهده دارد اکثراً بیمار بوده اما به کمک پزشکان همین مرکز درمانی با خوردن چند قرص و کپسول و استفاده از سرم درمان شده و بازهم توانسته روی پای خود بایستد و در دل خطر رفتن را ادامه دهد اما امروز دیگر کار کردن در اینگونه محیطها بهنوعی قدم زدن در یک منطقه مینگذاری شده شباهت دارد زیرا اکثر بیماران و مراجعان به درمانگاهها را مبتلایان به ویروس کرونا تشکیل میدهند که حداقل برای یکبار هم که شده به سرویسهای بهداشتی آن میروند و یا پنبه و گاز آغشته به ویروس را درون سطلهای زباله میریزند تا این کارگر بینوا ناچار به تخلیه و نظافت آنها باشد و پس از پایان ۸ ساعت کار موظف و چهار ساعت اضافهکاری برای تأمین معاش بالاجبار خستهوکوفته و آلوده خود را به خانوادهای هشتنفره شامل همسر و چهار فرزند و پدر و مادر علیل در منطقه محروم کلانشهر برساند و پس از خوردن شامی هرچند مختصر و غیرمفید سر بر بالین بگذارد درحالیکه لباسهایی به تن دارد که هفت روز هفته را با اوست و درنهایت باعث گرفتار شدن این خانواده به ویروس منحوس میگردد.
ضربالمثل معروفی است که میگوید: «آنوقت که شانس و اقبال را تقسیم میکردند ما خواب بودیم»! ستاد ملی مقابله با کرونا ازنظر غفلت و کوتاهی یا همان ترک فعل جایگاهی کمتر از دولتهای یازدهم و دوازدهم ندارد که امروز شاهد چالهچولههای عمیق و فراوان بهجامانده از دوران سپریشده هشتساله آن هستیم و در طی این دوران اعضا کابینه کاردک به دست مشغول بتونهکاری آنها بودند! حالا نوبت ستاد است که و از همین رویه پیروی کند تا تولد یکسالگی خود را در میان دهها طرح ارائهشده ناموفق جشن بگیرد و بجای شمعهای روی کیک از فانوسهای جا گرفته بر روی قبور بیش از شصت هزار نفر از دست رفتگان مبتلا به ویروس کرونا استفاده نماید! سرگذشت این ستاد ملی که دبیری عالیه آن به عهده رئیسجمهور ناموفق در دو دوره سپریشده است یکسال گذشته را به شل کن و سفت کن کردن پیچ و مهره تصمیمگیریهای غلط پرداخته و همچنان از روش آزمونوخطاهای دولت بهره میبرد تا حذف یا برقراری قرنطینههای فاقد وجاهت اجرایی دستوری را به جامعه تحمیل نماید درحالیکه توان و انرژی و اعتبار لازم را منظور اعمال آنها نداشته و ندارد! دستور تعطیل واحدهای صنفی را میدهند درحالیکه صرافخانهها که نام بانک را برای خود انتخاب کردهاند همچنان باز هستند تا چکهای کسبه همیشه تعطیل را برگشتی بزنند! و مالکان مغازهها را بهناچار راهی دادگستریها نمایند تا از مستأجران خود به دلیل نپرداختن اجارهبهای ملک شکایت کنند!
شرکتهای هواپیمایی موظف و متعهد به استفاده از ظرفیت ۶۰ درصدی میشوند اما نهتنها صندلیها را فول بلکه مسافر کفخواب هم سوار میکنند و تنها با یک اخطار تذکر گونه روبرو ولی ماجرا ختم به خیر نمیگردد چون معدودی از همین مسافران چند روز بعد روی تخت بیمارستانها خوابیدهاند!
برای حرفها و نظرات وزیر بهداشت که متولی و پاسخگوی قانونی در مقابل آحاد مردم است تره هم خرد نکرده و بدون توجه به وضعیت اضطراری کشور در آخرین جلسه ۲۵ اسفندماه، مجوز مسافرتهای خانوادگی و جمعی را به اقصی نقاط کشور صادر تا ویروس کووید ۱۹ جشن تولد خود را در آغاز بهار خونین بگیرد! اما همه این کجرویها در دامنه یک اقدام حیاتی به یکطرف و امروز که نوبت توزیع واکسن بر اساس اولویتهاست، شهرداریها بازهم در رأس امور و اولویت قرار میگیرند زیرا تنها خصولتی هایی هستند که پولشان از پارو بالا میرود و تعداد قابلتوجهی از کارکنان شاغل و مدیران آن بر اساس آئیننامههای داخلی، در پستهایی همچون پارکبان و پاکبان که ردیف استخدامی دارند به کار گرفته شده اما پشت میزهای مدیریتی و فارغ از فضاهای آلوده به ویروس نشستهاند تا زمانی که نوبت دریافت واکسن کرونا میشود نامشان در لیست افرادی باشد که شغلشان در معرض خطر است و بالطبع به دریافت مدال واکسن مفتخر میشوند همانگونه که در بعضی از مناطق کشور این اتفاق افتاد! اما درمانگاهها، کلینیکها، فیزیوتراپیها، داروخانهها، خدمات پاراکلینیکی، رادیولوژیها و دندانپزشکیها که هرکدام بهنوعی در نوک پیکان آلودگی و ابتلا هستند از قلم میافتند تا نهتنها کارکنانشان بلکه اعضا خانواده آنها هم هر شب منتظر سوغات کرونا توسط نانآور خانواده باشند! و بهزیستی استان یزد از وظیفه و تعهد کاری پیرامون مقابله با پدری که کودک دوساله خود را مجبور به کشیدن قلیان در مقابل دوربین میکند در جواب خبرنگار رسانه ملی اظهار بیاطلاعی کند! و میلیونها تن سیب و پرتقال براثر سوء و ضعف مدیریت برای ایام نوروز در انبارها دپو و امروز همگی فاسد شوند! و ستاد مقابله با ویروس کرونا نیز همچنان کُمیتش لنگ باشد و دولت مانور را با چهارچرخ پنچر ادامه دهد!
نویسنده: حسن روانشید